لباس فارغ التحصیلی

لباس فارغ التحصیلی توی کل جهان این شکلیه اما تا حالا به این فکر کردین که چرا این شکلیه و

اصلاً فلسفه وجودش چیه؟ !!!

هنگامی که از شما سوال میشود که این لباس و کلاه چیست؟ چه پاسخی دارید که بدهید؟!

احتمالاً خواهید گفت نمی دانم!!!!

اما اگر این سوال را از یک اروپایی یا ژاپنی و یا حتی آمریکایی بپرسند خواهند گفت :

ابن سینا ) پدر علم جهان این لباس را به صورت نمادین « Avicenna » آوی سنّا » ما به احترام

میپوشیم!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟!

بله یک نمونه دیگر از ارزش های ایرانی که خود ما آن را نمیشناسیم ردای فارغ التحصیلی است!!

ی ماست که لباس بلند رِدا گونه می پوشیده، « ابن سینا » که همان « آوی سنّا » آن ها به احترام

این لباس را تن دانشمندان خود میکنند. آن کلاه هم نشانه همان دستار است (کمی فانتزی شده )

و منگوله آن نمادی از گوشه دستار خراسانی که ما ایرانی ها در قدیم از گوشه دستار آویزان

میکردیم و به دوش میانداختیم .. در اروپا و آمریکا علامت یک آدم برجسته و دانشآموخته را

لباس و کلاه ابن سینا می گذارند، ولی ما خودمان نمیدانیم!!

باید افسوس بخوریم که نمیدونستیم!!!نه؟؟؟

زن

از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.  

فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟ 

 خداوند پاسخ داد: دستور کار او را دیده ای ؟  

اوباید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.  

بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.  

خداوند فرمود: چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که ایــن همـــه به من نـــزدیــک است، تمام کنم. 

 از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد. اورا در عین نرمی سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .  

اشک را وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش قرار دادم فرشته متاثر شد.  

شما نابغه‌اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزند. 

 زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.  

همواره بچه ها را به دندان می کشند. سختی ها را بهتر تحمل می کنند.  

بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.  

وقتی خوشحالند گریه می کنند. و 

 وقتی عصبانی اند می خندند.  

برای آنچه باور دارند می جنگند. در مقابل بی عدالتی می ایستند.  

وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند. بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند. 

 بدون قید و شرط دوست می دارند. با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند. آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.  

قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد زن ها می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند 

 خداوند گفت : این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد فرشته پرسید : چه عیبی ؟ 

 خداوند گفت : قـــدر خــــودش را نمــی دانـــــــد...""

....

خیلی تنبل شدم نه؟ اصلن حس نوشتن هیچی را ندارم  کلی حرف واسه گفتن دارم غرغر کردن فهش دادن! اما تا میام اینجا میگم بی خیال بنویسم که چی بشه ؟اونیکه باید این حرفها رو بخونه که نمی دونه باید اینجا رو بخونه !!!!  

چند روز پیش دعوای شدیدی با امید داشتم  و با گریه رفتم خوابیدم شب خواب خیلی بدی دیدم خواب دیدم نی نی بدنیا آمده خیلی هم ناز بود اما مریض بود و صورتش پر از لکه های سیاه بود خیلی ترسیدم از بس همه بهم میگن اینروزا حواست باشه زیاد عصبی نشی ناراحت نشو روی بچه اثر میذاره .صبح که بیدار شدم خیلی عذاب وجدان داشتم و همش نگران بودم که نکنه بخاطر عصبانیت  نی نی ناقص بشه تا چند روز خودم سرزنش کردم حتی به امید هم گفتم اونم خیلی ناراحت شد بعد از اون تصمیم گرفتم که حساسیتم را نسبت به رفتارها و بی توجهی های امید کمتر کنم  و امید را با این شرایطی که هست بپذیرم چاره جز این ندارم البته خداییش نمیتونم بگم اون خیلی بد و من فرشته ! اما خوب خیلی با مرد رویایی من فاصله داره و تو خیلی چیزا با هم اختلاف نظر داریم اما چکارش میشه کرد ازدواج های سنتی تقریبن همشن همینطورین! 

درعوض میشینم به خوبیهای امید فکر میکنم و مهربونی هایی که بعضی وقتا میکنه و ازین به بعد سعی میکنم بیشتر از اونا حرف بزنم اینطوری بهتره حداقل برای این دوران من بهتره!

بی خیال!

حذف شد!

لوبیای سحر آمیز

وقتی به امید خبر دادم که باید منتظر یه مسافر کوچولو باشیم کلی ذوق کرد و اولش باورش نمیشد فکر کرد سر بسرش میذارم و برگشته میگه :نه چطوری ؟کی؟ فقط کم مونده بود بگه با کی من که نبودم!  بعد تا جواب آزمایش را با چهار تا چشماش ندید باور نکرد! آمد بغلم کرد و بوسیدم بعد میخواست نی نی را ببوسه! 

از اون روز همش میپرسه الان کجاته؟چقدشه؟ چیه دختر یا پسره؟ به نظر شبیه کی میشه؟چقدر دیگه به دنیا میاد و میشینه با انگشتاش حساب میکنه میشه 8 ماه یه اوووووووو میکشه و میگه زیاده من نمیتونم تا اون موقع صبر کنم نمیشه یه کاری کنی زودتر بیاد بعدشم واسه اینکه من را بوس کنه میگه یه کاری کن نی نی دقیقا مثل تو بشه تا خوشکل بشه!

بعضی وقتا میره تو فکر و یه لبخندی به پهنای صورتش میزنه و چشاش یه برق خاصصی پیدا میکنن میتونم حدس بزنم اون لحظه داره به چی فکر میکنه!

یه بار که داشتیم حرف میزدیم بهش گفتم :عزیزم تو دوران بارداری کمکم میکنی؟ با اطمینان گفت :آررررره حتما! منم قند تو دلم آب شد پرسیدم :مثلن چیکار میکنی؟

دیدم دست به سینه نشست وبعد انگشت اشاره اش را گذاشت رو لبش یعنی اینطوری میشم! 

با تعجب بهش گفتم یعنی چی؟

گفت یعنی آروم میشینم و هر چی تو گفتی گوش میدم و میگم چشم! تا یه بار تو ناراحت نشی و به نی نی مون فشار نیاد!

یعنی این آخررررررررررر کمک کردن شوهرمه! باورم نمیشه که مرد به این گنده ای!!! این رفتارا رو بکنه چقدر مردها بچه میشن الان حس میکنم که صاحب دو تا بچه شدم یکی تو شکم یکی تو بغل!

دیروز رفتیم دکتر و سونو گرفت و گفت نی نی مون الان اندازه یه لوبیاست!

فکر کنم از اثرات این لوبیای سحر آمیزه که رفتاهای امید اینطوری شده!