لوبیای سحر آمیز

وقتی به امید خبر دادم که باید منتظر یه مسافر کوچولو باشیم کلی ذوق کرد و اولش باورش نمیشد فکر کرد سر بسرش میذارم و برگشته میگه :نه چطوری ؟کی؟ فقط کم مونده بود بگه با کی من که نبودم!  بعد تا جواب آزمایش را با چهار تا چشماش ندید باور نکرد! آمد بغلم کرد و بوسیدم بعد میخواست نی نی را ببوسه! 

از اون روز همش میپرسه الان کجاته؟چقدشه؟ چیه دختر یا پسره؟ به نظر شبیه کی میشه؟چقدر دیگه به دنیا میاد و میشینه با انگشتاش حساب میکنه میشه 8 ماه یه اوووووووو میکشه و میگه زیاده من نمیتونم تا اون موقع صبر کنم نمیشه یه کاری کنی زودتر بیاد بعدشم واسه اینکه من را بوس کنه میگه یه کاری کن نی نی دقیقا مثل تو بشه تا خوشکل بشه!

بعضی وقتا میره تو فکر و یه لبخندی به پهنای صورتش میزنه و چشاش یه برق خاصصی پیدا میکنن میتونم حدس بزنم اون لحظه داره به چی فکر میکنه!

یه بار که داشتیم حرف میزدیم بهش گفتم :عزیزم تو دوران بارداری کمکم میکنی؟ با اطمینان گفت :آررررره حتما! منم قند تو دلم آب شد پرسیدم :مثلن چیکار میکنی؟

دیدم دست به سینه نشست وبعد انگشت اشاره اش را گذاشت رو لبش یعنی اینطوری میشم! 

با تعجب بهش گفتم یعنی چی؟

گفت یعنی آروم میشینم و هر چی تو گفتی گوش میدم و میگم چشم! تا یه بار تو ناراحت نشی و به نی نی مون فشار نیاد!

یعنی این آخررررررررررر کمک کردن شوهرمه! باورم نمیشه که مرد به این گنده ای!!! این رفتارا رو بکنه چقدر مردها بچه میشن الان حس میکنم که صاحب دو تا بچه شدم یکی تو شکم یکی تو بغل!

دیروز رفتیم دکتر و سونو گرفت و گفت نی نی مون الان اندازه یه لوبیاست!

فکر کنم از اثرات این لوبیای سحر آمیزه که رفتاهای امید اینطوری شده!

نظرات 14 + ارسال نظر
نگاره ! سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ http://heragen.blogsky.com

سلام عزیزم...
یعنی باورت نمیشه چقدر انرژی مثبت به من داد این لوبیای سحرآمیزت خیلی خوشحالم کرد
الان راه به راه از ورزش اومدم راست اومدم وبلاگت رو باز کردم...مراقبش باش بیشتر از اون مراقب خودت باش
آروم باش و فقط به چیزای خوب فک کن...دیگه داری مامان میشی
شاید این حرفم یکم بدجنسی بنظر بیاد اما یادت باشه الکی ویار کردن و بهمونه کن و خوب سرکارش بذار باور کن انقدر حال میده که نگو هرچی بیشتر خرده فرمایش واسش ردیف کنی بیشتر عاشقت میشه
الان نوبت توهه...خدا نعمت بزرگی بهت بخشیده خوش بحالت امیدوارم دختر باشه...حسم اینو بهم میگه...

سلام نگاره جون
حتما به توصیه ات عمل میکنم
حسابی هم واسه امید نقشه کشیدم صبر کن به موقش میگم (آیکون یه ترانه بدجنش)!

یامین سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://ketabe-zendg-man.blogfa.com

سلااااام
الهی قربووووووونت
مبارک باشه
بووووووووووس

سلام
مرسیییییییییییی

توت فرنگی سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ http://www.tf.blogsky.com

سلام
خوبی؟
چه ناز!
من لینکت کردم مامان لوبیا
بای

سلام
نازی از خودتونه!

مامان امیرمهدی کوشمولو چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ http://koooshmooolooo.persianblog.ir/

تبریک میگم بهتون واسه قدمای کوچولوی لوبیای سحرآمیزتون
خیلی خیلی هیجان انگیزه.. خدا حفظش کنه براتون..
فقط خیلی مراقب خودتون باشی مامانی.. و صد آفرین به بابایی..
چشم رو هم بذارین عین برق و باد گذشته و یه نی نی تپل مپل سالم پریده تو بغلتون..

مرسی مامانی امیر مهدی خوردنی و دوست داشتنی!
دعا کن واسه نی نی و مامانش اینروزها خیلی نگرانم که دوران بارداریم چکار کنم که زایمان خوبی داشته باشم و بچه ام سالم به دنیا بیاد!

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ق.ظ

سلام مامان بزرگ!
دوباره پست قبلی رو خوندم و دوباره ذوق زده و خوشحال شدم...!(مجددا شکلک با ذوق فراوان!!)
اما در مورد دعوت و عموداری یا عمه داری(امیدوارم عمه داری باشه!!!)(عمو زیاد دارم،ولی عمه ندارم! تازه دختر بهتره،خودمم دختر دوس دارم)!(حاشیه زیاد شد!)
ادامه میدیم :
داشتم میگفتم،در مورد دعوت و عموداری یا عمه داری واقعا از ته دل میگم امیدوارم جدی گفته باشی و دعوتمو بپذیری،عید امسال که نیومدی،خوب میشه انشاءالله عید سال دیگه با نی نی بریم تالاب قایق سواری!فکر کنم خوشش بیاد!!!(جدیدا زیاد پیشگویی میکنم!!)امیدخان هم دیگه با اومدن نی نی سرحالتر میشه و با مسافرت موافقت میکنه، (بازم پیشگویی!!) آخی... حرف بابای نی نی شد،امیدخان بیچاره گناه داره،دیگه هیشکی بهش فکر نمیکنه و همه دارن درمورد نی نی حرف میزنن،اون حالش چطوره،بهتر شده؟ بگو غصه نخوره خودم به یادشم...حالا بگو اسم نی نی رو چی میذاری؟؟؟(شکلک منتظر)
راستی گفتی تنبل شدم؟؟؟؟چطور مگه؟بخاطر آپ نکردنم میگی؟(بابا من که با هر کامنتی سه صفحه مطلب می نویسم،همین خودش خوبه دیگه!!!)
راستش دلم بدجور گرفته،بدتر از اونکه کسی فکرشو بکنه،خوبی وبلاگ اینه که آدم می تونه دردشو بگه و خودشو خالی کنه، اما مشکل اینه که درد من نگفتنیه...
حتی اینجا تو این دنیای مجازی هم نمیشه نوشتش...
به همین دلیله که دست و دلم به نوشتن نمیره،تنها چیزایی که این روزا می نویسم کامنتاییه که برا دوستام می نویسم شاید حداقل بتونم ذره ای اونا رو شاد کنم و لبخندی بر لباشون بنشونم...
بی خیال...
مواظب خودت و نی نی و آقای پدر نی نی باش...
Black13

چرا دلت گرفته است عزیز دل برادر؟!!!!بنویس شاید با نوشتن کمی سبکتر بشه (این توصیه ای که من به همه میگم)
فعلن که من و بابای نی نی همش مواظب خود نی نی ایم
خیاالت راحت و دلت واسه امید نسوزه چون اون هنوز در تاپ آف ده لیست !من قرار گرفته و وجود کسی حتی این نی نی نیم وجبی نمیتونه جای بابای نی نی را بگیره
من وامید تصمیم گرفتیم هر وقت جنسش را فهمیدیم !واسش اسم انتخاب کنم!!!
مسافرت با نی نی اونم تو قایق ووووووووی خیلی ترسناکه!

مهرشین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ http://mehrshin1357.persianblog.ir/

واااااااااااااااااااااااای کلی برات ذوق کردم,مامانی

مرسییییییییییییی خانمی

مامان رهام و فرهام چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ

آخ جون
آخ جون
مامان رو برم
مبارکه
قاطی ماها شدی
پس نی نی پاییری داری با خودت
ای شالله روی یه برگ خوشگل بشینه و خیلی راحت بیاد تو بغلت
مراقب خودت باش
به رفتارهای امید هم محل نده، ولی شاید باور نکنی آقایون خیلی از ما خانومها بیشتر خوشحال می شن وقتی می فهمن قراره پدر بشن

آره دیگه خواهر هی اومدم نی نی تو رودیدم هوس کردم
میبینی تونه خدا!
امید که دیونه شد رفت! نمیدونم اگه نی نی بدنیا بیاد چطور میتونه احساساتش را کنترل کنه فکر کنم از فرط خوشحالی نی نی ام را بخوره!

یاسین چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

سلام. جدا از اینکه قشنگ نوشتی تبریک می گم رسیدن به لذت مادر و پدر شدن رو ...
والا طفلکی مردها که همیشه حرف گوش می کنن!!!

سلام یاسین
آخ بمیرم واسه شوما مردها که چقققققققققققققققققققدر حرف به گوش زنهاتون میدید!

مثل هیچکس پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ http://arameshekhiali.blogfa.com/

سلام.
الهی قربونت برم٬ که اینقدر شادی.
خداکنه همیشه در کنار شوهری و نی نی نازت شاد باشی.
عزیزم. من هم دو تا بچه دارم٬ یکی دخترم٬ یکی بابای دخترم!
کلن آقایون همینن!
یه نی نی تمام عیارن.
خوشحالم از خوشحالی ات.

سلام
خدا نکنه خواهر!
مرسی عزیزم شوما هم همینطور همیشه لبت و دلت خندون باشند
این را راست گفتی مردها همیشه بچه ن و هیچوقت بزرگ نمیشن!

نگاره ! جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ http://heragen.blogsky.com

سلام گلم چطوری ؟
حالت خوبه روبراحی از کوچولو چه خبر ؟ حالش خوبه ؟
بابا بیشتر بنویس دوست دارم من
مراقب خودت باش

سلام نگاره جون
خدا رو شکر همگی خوبیم!
چشم خانمی

توت فرنگی شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:04 ب.ظ http://www.tf.blogsky.com

سلام
خوبی؟
کجایی؟
نی نیت خوبه؟
منو لینک نکردی که؟
من لینکت کردم
من آپم بیا اون ورا

سلام
خوبم همین دورو ورا
چشم میرسم خدمتتون

چشم عسلی شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ http://siiib.blogsky.com/page/5/

سلام عزیزم
تبریک میگم
ایشا... قدمش خیر باشه
و سالم و سلامت و خوشگل به دنیا بیاد
چشماشم عسلی شه

سلام عزیزم
مرسی خانمی
واییییییییی من عاشق چشای عسلی ام!

[ بدون نام ] یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ

سلام مامان بزرگ...
آپم،بدو بیا!نی نی رو هم با خودت بیار....
Black13

ای پسر جان من که نمیتونم بدوم نفسم میگیره صبر کن دارررررم
می یا م

لوبیا یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://agribanklendeh.blogfa.com/

سلام وبلاگ خوبی دارید

مبارک باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد